شارمینشارمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

هدیه های الهی من

مادر نازنینم رفت ... وااسفا

  دخترکم  شارمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن امشب پس از ماهها توانستم قلم بدست گیرم و دوباره بنویسم ... بارها پرسیده ای و من گنگ از جواب دادن ، مبهوت لحظات شیرین بودن و مات دقیقه های تلخ رفتنم ... چگونه سوالات کودکانه و پراحساست را جواب گویم وقتی خود پر از سوالم .... من دلتنگیهای شبانه ات را میفهمم عزیزم ... من قلب شکسته ات را میدانم نازنینم ... اما مرا یارای شرح حال این فقدان نیست وقتی خود داغ بر دل و مهر یادبود به سینه دارم و نمیتوانم تکه های قلب شکسته ام را کنارهم قراردهم و قلبی نو بسازم و تلخ تر ازآن جدایی ، زمانی است که سراسیمه به سوی در میدوی که مادر بزرگ از سوی خدا برگشت ... دشنه به...
28 شهريور 1391
1